محل تبلیغات شما

دو لحظه ی غمناک زندگیم

بودنم تنها در کنار پدر ، در آخرین لحظه های زندگیش ؛

و

دیدنت از پشتِ شیشه اتوبوس ،

بعد از باز شدنِ گره نگاهمان ؛

تو را می دیدم که با گامهای تند دور می شدی،

و من اشکبار منتظر بودم که شاید یکبار دیگر 

رویت را به سمت نگاه خیره ی پشت شیشه بازگردانی؛

رفتی بی خداحافظی ؛

مانند پدرم  .

حرفهای تنهایی - ۱۰۳

حرفهای تنهایی - ۱۰۲

حرفهای تنهایی - ۱۰۱

لحظه ,ی ,شیشه ,سمت ,خیره ,دیگر رویت ,بودم که ,منتظر بودم ,که شاید ,شاید یکبار ,دیگر رویت را

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها