دو لحظه ی غمناک زندگیم
بودنم تنها در کنار پدر ، در آخرین لحظه های زندگیش ؛
و
دیدنت از پشتِ شیشه اتوبوس ،
بعد از باز شدنِ گره نگاهمان ؛
تو را می دیدم که با گامهای تند دور می شدی،
و من اشکبار منتظر بودم که شاید یکبار دیگر
رویت را به سمت نگاه خیره ی پشت شیشه بازگردانی؛
رفتی بی خداحافظی ؛
مانند پدرم .
لحظه ,ی ,شیشه ,سمت ,خیره ,دیگر رویت ,بودم که ,منتظر بودم ,که شاید ,شاید یکبار ,دیگر رویت را
درباره این سایت